سینمای تفکر و نظریه آپاراتوس

ساخت وبلاگ

سینمای تفکر و نظریه آپاراتوس

مجید نصرآبادی

 

یکی از وجه ممیزه های انسان نسبت به سایر اشکال حیات، شیوه خاص تفکر اوست. تفکر آدمی در تمامی زمینه های روزمره زندگی نقش کلیدی دارد. تفکر، گاه در اجرای نیازهای عادی زندگی رخ می نماید و گاه به شکلی فانتزی در جلوه های گوناگون فرهنگ جلوه نمایی می کند. سینما یکی از عرصه های مدرنی است که به خوبی توانسته تجلیگاه زمینه های مختلف تفکر بشر باشد. ویناک در کتاب  «روانشناسی و تفکر» می نویسد: تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است. اما تفکر، این حرکت جوهری در معقولات به شیوه ای عمل می کند که، حاج ملا هادی سبزواری می نویسد: فکر مبتنی بر دو حرکت است؛ نخست حرکت از مجهول به سوی مبادی یا مقدمات معلوم و سپس حرکت از آن مبادی و معلومات به سوی آنچه مورد نظر است و می خواهیم به آن دست یابیم. البته جان دیویی نیزدر کتاب چگونه فکر می کنیم؟، فرآیند تفکر را شامل این مراحل برمی شمارد: در ابتدای تفکر، انسان در وضعیت "شک و ابهام" قرار دارد و در انتهای فرآیند تفکر، وضعیت "یافتن پاسخ" است. این فرآیند شامل مراحل ذیل می باشد: روبرو شدن با مشکل/  شناخت  مشکل فارغ از نوع آن/  حرکت عقل از مشکل به سمت معلومات ذهنی/  حرکت عقل میان معلومات مرتبط و تالیف آنها با یکدیگر/  حرکت عقل از معلومات سازمان یافته به سوی مجهول برای معلوم کردن آن. پس تفکر عملی ذهنی است و زمانی مطرح می گردد که انسان با مسئله ای مواجه است و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن تلاشی برای حل مسئله آغاز می گردد که این تلاش ذهنی را تفکر می نامند.

همانطور که گفته شد، سینما یکی از عرصه های تجلی تفکر است؛ هرچند که یکی از کارکردهای آن سرگرم ساختن مخاطب (Escape)است اما در وجهی دیگر به مخاطب آگاهي و شناخت (interpretation) می دهد و تا کارگردان/ مولف اثر فیلمیک به این آگاهي و شناخت نرسد و در این باب فرآیند "تفکر" را سپری نکرده باشد، نمی تواند به مخاطبش آن را القا کند. حال اگر به فیلم و سینما به عنوان یک اثر/متن نگاه کنیم و کارگردان/ مولف آن را خالق اثر بدانیم، پس طبعا با گونه ای تفکر مواجه هستیم که در یک قالب نظامند برای بیننده/ مخاطب تهیه شده است. منتقدین با توجه به این رویکرد، رابطه میان مخاطب و خالق فیلم/ سینما/ رسانه های تله ماتیک را تئوریزه کرده اند و در چند نظریه خلاصه نموده اند: نظریه آپاراتوس، دوربین- قلم، فیلم هنری، نظریه مؤلف، نظریه فیلم روانکاوانه وپسانظریه. "نظریه آپاراتوس"یکی از این تئوری های مورد بحث است که در این مقاله به آن اشاره خواهد رفت.

نظریه آپاراتوس ابتدا توسط ژان لویی بودری و از خلال دو رسالهٔ تاثیرات ایدئولوژیک آپاراتوس (۱۹۷۱) و آپاراتوس (۱۹۷۵) ارائه شد. بودری به شدت متأثر از روانکاوی ژاک لاکان و مارکسیسم لویی آلتوسر بود. بعدها این نظریه توسط فمیسنیست‌ها و سایر تحلیل‌گران فیلم به اشکال متنوعی به کار رفت. چهره‌های شاخص این نظریه: ژاک لاکان، لویی آلتوسر، ژان لویی بودری، ژان لویی کومولی، لورا مالوی، کریستین متز، پیتر وولن، کنستانس پانلی، اسلاوی ژیژیک هستند.

این نظریه برجستهٔ سینمایی مربوط به دههٔ هفتاد و پس از آن است. این نظریه خود منتج از نظریات مارکسیستی، نشانه‌شناسی و روانکاوی است. طبق این نظریه سینما در اساس یک طبیعت ایدئولوژیک دارد، بدان سبب که مکانیسم نمایش آن یک مکانیسم ایدئولوژیک است. این مکانیسم البته شامل دوربین و تدوین هم می‌شود. موقعیت محوری تماشاگر در سینما نیز یک موقعیت ایدئولوژیک است. این مسئله البته چیزی نیست که به سینما تحمیل شده باشد، بلکه در نهاد و ماهیت سینما چنین مکانیسم ایدئولوژیکی نهفته است. طبق این ماهیت ایدئولوژیک تماشاگر تصور می‌کند که آن‌چه می‌بیند کاملاً واقعی و رئالیستی است. اما این تکنولوژی ماهیت خودش را پنهان می‌کند. یعنی تماشاگر فراموش می‌کند در سینماست و چیزی که می‌بیند واقعیت نیست. بلکه ۲۴ عکس در ثانیه است.

مدعای این نظریه این است که بیننده توسط متن فیلمیک احضار می شود، به عبارت دیگر فیلم، سوژه را قوام می دهد، سوژه معلول متن فیلمیک است. به بیان دیگر، بیننده در مقام سوژه، توسط معانی متن فیلمیک ساخته می شود. قدرت سینما همیشه برای سیاست مدارن امری مهم تلقی می شده است به گونه ای که لنین نیز در بیانی ساده تر می گوید: «سینما با ما، همه ارتش دنیا علیه ما، سرانجام پیروز خواهیم شد.»

ژیژیک یکی از منتقدین نئومارکسیست معتقد است که واقعیت سینمایی فراتر از روایت و داستانی است که در آن اتفاق می افتد.سینما بازیافت تجربه ای می شود که بر غرایز، ساختار خیالی می دهد و به لحاظ فیزیکی بر ما اثر می گذارد. غرایزی چون قدرت و شهوت که در عالم خیال و رویا، تصاویری مبهم دارند به مدد سینما شاکله بندی می شوند و عینیت می یابند تا در داستانی اندیشیده شده، جهان ما را بسازند.

آپاراتوس یا تکنولوژی سینمایی نتیجه ی شیوه ای است که در آن بیننده باید در یک سالن قرار داشته باشد. سالن سینما که اتاقی کاملا تاریک است و ببیننده به دلیل جایگیری مناسب و چشم ها ی دوخته به پرده و تابش پرتابه های نور از پشت سر، احساس همسان پنداری با دوربینی می کند که پیش از بیننده به چیزی نگاه کرده است که اکنون بیننده در حال نگاه کردن به آن است. بدین ترتیب بیننده توسط متن فیلمیک احضار می شود. احضار توسط متن فیلمیک ما را به جهانی می کشاند که ذهن و زبان ما را جادو می کند و این جادوشدگی ذهن و زبان برای ما هویت و فرهنگ می سازد. پس فیلم و رسانه های تصویری قابلیت شکل دهی به هویت و فرهنگ انسانی را دارند.

15/12/9


 

این مقاله پیشتر در هفته نامه "آفتاب صبح نیشابور" به تاریخ تقریبی اسفند 94 به چاپ رسید

Crisis ...
ما را در سایت Crisis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greeka بازدید : 176 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 7:28