رنج انتخاب

ساخت وبلاگ


رنج انتخاب


مجید نصرآبادی


چی بپوشم؟ چی بخورم؟ کجا برم؟ کی برم؟ با چی برم؟
اگر یک لحظه مرور کنید سوالاتی از این قبیل را که هر روز با آن مواجه هستیم، متوجه می‌شویم که بخش مهمی از زندگی روزمره ما را می‌سازند. اگر کمی دقیق‌تر و عمیق‌تر به این پرسش‌ها نگاه کنیم، به راحتی متوجه خواهیم شد که در هر لحظه از عمرمان با این قبیل پرسش‌ها روبرو هستیم.


بیایید و یک روزتان را بررسی کنید و ببینید که از صبح تا شب با چند نمونه از این سوالات مواجه هستید. پرسش‌هایی که روزمان را طراحی می‌کنند. پرسش‌هایی که برای ما مسیر رفت و آمد، شیوه‌های خرید روزمره، شیوه مواجهه با دیگران، نحوه تربیت فرزندان، برخورد با مشتری و شیوه‌های معاملات اقتصادی را مشخص می‌کنند. این پرسش‌ها حیات ما را و نحوه زیست و بودن ما را در این جهان صورتبندی می‌کنند.
شاید فکر کنید این گونه نیست، که در هر لحظه با پرسش‌هایی از این دست روبرو باشیم؛ البته درست فکر می‌کنید. ما در هر لحظه به این قبیل پرسش‌ها فکر نمی‌کنیم که برای خرید یک سطل ماست باید به کجا برویم اما نخستین دفعه‌ای که خواستیم ماست بخریم، جستجو کردیم و پرسیدیم تا به یک انتخاب صحیح برسیم و پس از آن طبق بازخوردهایی که از خرید خود داشتیم، تصمیم نهایی را گرفتیم و بعد از آن مرحله، مطابق با عادت تصمیم می‌گیریم و دیگر ذهن خویش را برای یک خرید ساده درگیر نمی‌کنیم مگر این که فروشگاه همیشگی مورد نظر تعطیل باشد و برای خرید باید با نقشه دوم جلو برویم که به این کار ساخت الگوریتم‌های ذهنی می‌گوئیم.


احساس نیاز، بررسی اطلاعات، تصمیم‌گیری، فرآیند اجرایی، نتیجه و بازخورد، یک مسیر مشخص و معمول را پیش‌روی ما می‌گذارد تا مطابق با آن رفتار کنیم و در صورت شکست این فرآیند به دنبال مسیر انتخابی دیگری می‌رویم. این ویژگی سیستم عصبی و ذهن ما انسان‌هاست که با ساخت الگوریتم‌های زندگی به حیات‌مان تدوام می‌بخشیم که اگر این‌گونه نبود، زیست انسان بر روی این کره خاکی ممکن نبود و نسل بشر دچار انقراض می‌گشت. آنچه که باعث شده است زیست انسان بر روی زمین تداوم داشته باشد و حیاتش نسل‌ها ادامه یابد، سیاست‌های انتخابی‌ از این گونه بوده است.


انسان موجودی است که توانایی شکل بخشیدن به غرایز خویش را دارد و انتخاب می‌کند که با غرایزش چگونه مواجه شود و آنها را چگونه به صورتی دیگر تبدیل کند. انسان موجودی است که به غرایزش شکل می‌بخشد و آنها را به چیزی دیگر تبدیل می‌کند. توانایی استعلا بخشیدن به غرایز، تنها مختص به انسان است و این استعلاشدگی در سایه انتخاب صورت می‌پذیرد.


نفس کشیدن آدمی نیز با مسئله انتخاب روبروست؛ ما به طور طبیعی انتخاب می‌کنیم که نفس بکشیم و به صورتی غیرطبیعی انتخاب می‌کنیم که دیگر نفس نکشیم. آنچه که به ظاهر، بخشی از انتخاب‌های طبیعی ماست و روندی طبیعی دارد با انتخاب‌های غیرطبیعی ما روندی دیگر می‌یابد.


انتخاب، تنها مسئولیت هر لحظه و هر روزه ماست. انتخاب‌ها از برای حیات فیزیولوژیک‌مان شروع می‌شود و به زندگی اجتماعی‌مان ادامه می‌یابد و گاه حیات پس از مرگ را نیز در بَر می‌گیرد. این همه انتخاب که انسان هر روزه با آن مواجه است برای او حاصلی جز رنج ندارد. هر لحظه باید یک چیزی/ وضعیتی را از میان مجموعه‌ای برگزیند و تشویش انتخاب درست از میان یک مجموعه امکان‌های بالقوه، انسان را دچار تردید و تشویش می‌کند. احساس تردید قبل از انتخاب و احساس ندامت پس از انتخاب، رنجی است که با آدمی در هر لحظه رشد و نمو می‌یابد.
انتخاب، مسئولیت انسان بودن است. هویت آدمی در گرو همین انتخاب‌ها نهفته است. ما برای آمدن به این جهان انتخاب شده‌ایم و برای زیستن در این جهان نیز باید انتخاب کنیم و معتقدین به حیات پس از مرگ نیز پادافره انتخاب‌هایشان را در جهانی دیگر خواهند دید. اعتقاد به جاودانگی برای انسان‌های اسطوره‌نگر و دیندار که به حیات پس از مرگ باور دارند، مسئله‌ای مهم به شمار می‌آید.


انتخاب، پذیرش مسئولیت است و آگاهی از این مسئولیت‌پذیری یعنی آگاهی از حاکمیت بر سرنوشت خویش و پذیرش رنج ناشی از انتخاب. انتخاب‌های بسیار انسان در طول روزها، هفته‌ها و سال‌ها، او را دچار سردرگمی می‌کند. فشار وارد بر روان آدمی که ناشی از انتخاب‌های مهم و تاثیرگذار بر سرنوشت اوست، می‌تواند حالات روانی ما را دستخوش تغییرات روان‌نژندی کند. همین امر باعث می‌شود که بسیاری از انسان‌ها برای انتخاب‌های روزمره از دیگران کمک بگیرند و برای انتخاب‌های اجتماعی، سیاسی و الاهیاتی از افراد خبره یاری بخواهند. انتخاب‌هایی که با حیات سیاسی و اجتماعی ما پیوند دارد و سرنوشت‌مان را دچار دگرگونی می‌کند باعث می‌شود که ما را به سمت "نخبگانِ شناختی" هدایت کند.

"نخبگان شناختی" در تمامی زمینه‌های علمی، هنری، سیاسی، الاهیاتی و روشنفکری وجود دارند. آنها هستند که به علایق و سلایق ما جهت می‌بخشند. ما را به سمت یک شیوه از زیستن هدایت می‌کنند و انتخاب‌های سیاسی، رویکردهای تغذیه‌ای/ درمانی، مسافرت‌های آخر هفته، نحوه تربیت فرزندان، شیوه‌های سرمایه‌گذاری و صدها زمینه‌ی دیگر از زیست ما را طراحی می‌کنند.


از ادوار باستانی تا به امروز با تغییر در نخبگان شناختی مواجه هستیم. روزگاری پادشاهان، مصلحان دینی و اجتماعی، جادوگران و فلاسفه که اغلب مردان را شامل می‌شد در مقام راهنمایان بشری نقش ایفا می‌کردند. از عصر روشنگری به بعد فلاسفه، دانشمندان، مصلحان سیاسی و روشنفکران در هدایت مردم به سمت هدف‌های از پیش تعیین شده نقش مهمی داشتند اما امروزه نخبگان شناختی بیشتر از جنس مردم عادی هستند و اقتدار جنسیتی ادوار باستانی نیز شکسته شده است و زنان و حتی جوانان نیز در هدایت افکار عمومی نقش مهمی دارند. این نخبگان شناختی در دوره معاصر شامل بازیگران، سلیبریتی‌ها، اینفلوئنسرها، بلاگرها، ورزشکاران، هنرمندان، دکترها، مهندسین و هر انسان عادی می‌شود که رسانه‌ها در برجسته کردن شخصیت او نقشی داشته باشند.
اگر کانت در عصر روشنگری، انسانها را تشویق به خروج از صغارت می‌کرد و اقتدار کلیسا و نظام پادشاهی را مانعی در مسیر رشد و نمو بشر می‌دانست امروزه نیز باید برای انسان معاصر نسخه‌ای دیگر پیچید. رویکرد عصر روشنگری و کانت باعث شکل‌گیری نخبگان شناختی شد که از جنس علم و فلسفه بودند؛ دکترا، مهندسین، هنرمندان و سایر افراد نخبه توانستند مهار جریانات اجتماعی و سیاسی را تغییر دهند.
اگر به فرآیند سیر فَرگَشتی نخبگان شناختی در مسیر تاریخ توجه شود به وضوح قابل شناسایی است که روزگار اَبَرنخبگان شناختی به سر رسیده است و دیگر اذهانی چون افلاطون، ارسطو، کانت، انیشتین و سایر بزرگان شناختی در زمینه‌های مختلف علمی، هنری و فلسفی که نقشی موثر در جریانات حیات اجتماعی بشر داشتند، کمرنگ شده است.
جای آن غول‌های نخبه‌ی شناختی را انسان‌هایی با هوشی متوسط گرفته است و کیفیت شناختی به سمت کمیّت شناختی رفته است. امروزه امکان بازیگری، خوانندگی، نویسندگی و سایر زمینه‌های فرهنگی و هنری برای بسیاری فراهم است تا توانمندی خویش را در معرض نمایش قرار دهند و با کمک شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های گروهی قابلیت تبدیل شدن به چهره شاخص راحت‌تر فراهم گردیده است.


البته این راحتی و آسانی که برای بسیاری از مردم فراهم شده تا تبدیل به نخبه‌ی شناختی شوند از طرفی دیگر دوباره باعث رنج انتخاب برای دیگران گردیده است که از میان این همه نخبه‌ی شناختی کم‌مایه کدامیک را انتخاب کنند و یا حرف چه کسی را باور کنند. تنوعی که دموکراسی فراهم کرده است تا همگان مجال بروز استعداد داشته باشند از طرفی دیگر باعث پنهان ماندن نخبگان شناختی اصیل می‌گردد، کسانی که قابلیت‌های بیشتری دارند و از اصالت در پندار، گفتار و کردار برخوردار هستند در میانه‌ی بازی سیرک رسانه‌های بی‌اصالت، گم می‌شوند و دیده نمی‌شوند.


عصر انفجار اطلاعات باعث شده است که صداهای اصیل به گوش نرسد و در میان خبرهای مزخرف، خبرهای اصیل و مهم، گمگشته و سرگردان بماند. اطلاعات صحیحی که می‌تواند باعث بهینه شدن زندگی گردد، غَلب شده و به ضد اطلاعات تبدیل می‌شود و باعث به کژ راهه رفتن افرادی یا ملتی می‌گردد.


امروزه نخبگان شناختی نقشی مهم در تعیین سرنوشت یک ملت دارند و مسیری را که نخبگان شناختی کلاسیک سالها طی می‌کردند، امروزه سریع‌تر هموار می‌گردد. اگر در گذشته اطلاعات و آگاهی‌های اصیل سانسور می‌شد تا به دست مخاطب نرسد، امروزه در میان انبوهی از مزخرفات گم می‌شود و یافتن آن با دشواری همراه است و همین امر "رنج انتخاب" را همچنان برای انسان به همراه می‌آورد.


نخبگان شناختی دوران معاصر بیشتر گرایش‌های عمومی دارند و ذوق و سلیقه‌ی عامه‌ی مردم در شکل‌بخشی به نخبگان شناختی بی‌تاثیر نیست. این فرآیند دوطرفه که ناشی از تاثیر نخبگان شناختی بر مردم و تاثیر عامه مردم بر نخبگان شناختی است باعث کم شدن فاصله میان این دو طیف گردیده است که نخبگان شناختی را به عامه نزدیکتر می‌کند و خاصیت برج عاج نشینی آنان را از میان می‌برد اما از سویی دیگر اصالت شناختی آنان را کاهش می‌دهد. اصالت شناختی نخبگان که ناشی از قابلیت‌های وجودی آنان است همیشه موتور محرکه تاریخ به سوی رهایی از سلطه، آزادی تن و روان و اعتلای مقام انسانیت بوده است.
انتخاب که امری بنیادین، ضروری و جوهری در انسان است و رنج ناشی از گزینش برای آدمی تمامی ندارد در ادوار باستانی تمامی شئونات و زوایای زندگی انسان را در اختیار نخبگان شناختی می‌گذاشت و آنان بودند که این رنج ناشی از انتخاب را در آدمی به حداقل ممکن می‌رساندند و با حداکثر دخالت در تمامی وجوه ممکن زندگی، تاثیرگذار بودند.

اما در ادوار مدرن که تفکر فلسفی جای بینش اسطوره‌ای را گرفت و عقل خودبسنده، بنیاد انتخاب‌های زندگی را در دست گرفت، حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش را خود تعیین می‌کند؛ سرنوشتی که در گِرو عقل انتقادی خودبسنده است.


برای انسان معاصر دیگر نخبگان شناختی کلاسیک نمی‌توانند تعیین تکلیف کنند و گرایشات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی او را جهت دهند؛ نمی‌توان به او گفت که به چه کسی رای بدهد و به چه کسی رای ندهد. تاثیرگذاران کلاسیک که روزگاری شامل پادشاه، رهبر، روحانی، معلم، دکتر، مهندس، سرمایه‌دار، معتمد محله و ... بودند و توانایی جا‌به‌جایی رای سیاسی یک قوم و ملت را داشتند، امروزه از کار افتادند. جای این نخبگان شناختی کلاسیک را سلیبریتی‌ها، اینفلوئنسرها، ورزشکاران و ... گرفته است و روز به روز از توان نخبگان شناختی کلاسیک کاسته می‌شود و بر توان نخبگان شناختی مدرن افزوده می‌شود. این فرآیند تبدیل از منظری خوب است و از منظری دیگر اسباب دردسری دیگر است. از آن روی که توان تمییز و قدرت شناختی انسانها افزایش یافته است که تحت تاثیر دیگری نیستند که در مقام برادر بزرگتر قرار دارد و از عقل خودبنیاد انتقادی خویش بیشتر بهره می‌گیرند و در مسیر تکامل شناختی قرار دارند، قابل توجه است و از آن روی که جای نخبگان شناختی اصیل را اینفلوئنسرهای کم‌مایه گرفته است و قابلیت جهت دادن جامعه را به سمت و سوی ارزش‌های رمانتیسیمی دارد، مایه‌ی نگرانی است. این وضعیت یک وضعیت دوگانه و پارادوکسیکال است که از طرفی خروج از صغارت را بشارت می‌دهد و از سویی دیگر ورود به گرداب شناختی مدرنی را.

Crisis ...

ما را در سایت Crisis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greeka بازدید : 20 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 13:18