فرزانگی فلسفی
نگاهی به آراء "هنری اودِرا اوروکا"
مجید نصرآبادی
برخی از فیلسوفان معاصر هستند که کمتر از دیگران شناخته شدند. امروزه در فضای فلسفی کشورهای در حال توسعه، بیشتر فیلسوفان غربی از جایگاه مهمتری برخوردار هستند. اقتدار فلسفه غرب آنچنان گسترده شده است که حتا ضعیفترین شارحین فلسفه غرب در کشورهای در حال توسعه شناخته شدهتر از فیلسوفانی هستند که در آفریقا زندگی میکنند.
"کتاب فلسفه" اثر ویل باکینگام و دیگران یک کتاب تاریخ فلسفه مختصر و ساده برای نوآموزان فلسفه است که شخصیتهای فلسفی کهن را تا به امروز رصد کرده است. از این دست کتابهایی که در راستای "کتب دمدستی" Hand Book به حساب میآیند، امروزه زیاد به چاپ میرسد. برخی از این آثار از منظر به روز بودن، جایگاهی ویژه دارند و برای مخاطبین حرفهای نیز قابل استفاده هستند. این اثر نگاهی اجمالی به شخصیتهای مهم تاریخ فلسفه دارد اما در این میان به برخی از شخصیتهای کمتر شناخته شده نیز پرداخته است.
یکی از این فیلسوفان نامدار "هنری اودِرا اوروکا" (۱۹۹۵_۱۹۴۴) است که از او کمتر نام و نشانی در صفحات وب فارسی یافت میشود. در این کتاب نیز تنها به مختصری از زندگی و نظرات وی اشاره شده است اما از آن روی که ایده جالبی را مطرح نموده، بهتر است تا کمی بیشتر از او بدانیم.
"هنری اودِرا اوروکا (اوراکا)" Henry Odera Oruka در ۱ ژوئن ۱۹۴۴ در نیانزای کنیا بدنیا آمد و در ۹ دسامبر ۱۹۹۵ در نایروبی از دنیا رفت. او به دانشگاه اوپسالای سوئد رفت و در آنجا به مطالعه در رشته زمین شناسی پرداخت اما علاقهاش به فلسفه او را به آمریکا کشاند و دکترای فلسفه خود را با اخذ پایاننامهای با موضوع "آزادی" در سال ۱۹۷۰ به پایان رساند. از ۱۹۷۰ تا پایان عمرش در دانشگاه نایروبی به تدریس فلسفه پرداخت.
هنگامی که اوروکا به دانشگاه نایروبی رفت، تنها رشته مرتبط با گرایش وی رشته "فلسفه و مطالعات علوم دینی" بود و گرایشی تخصصی با عنوان "فلسفه" نداشت. آن زمان دانشگاه تحت سیطره کشیشان و متالهین دینی بود و فیلسوفان در اقلیت بودند زیرا تفکر غالب معتقد بود که چیزی با عنوان "فلسفه آفریقایی" وجود ندارد و چیزی تحت عنوان تفکر منطقی آفریقایی مصداق ندارد. اوروکا به مدت یک دهه با این ایده جنگید تا توانست گروه فلسفه را از مطالعات دینی جدا کند. هر چند در سال ۱۹۸۰ گروه فلسفه از گروه مطالعات دینی جدا گشت اما پس از چند سال دوباره در یکدیگر ادغام گشت.
اوروکا به مبحث "فرافلسفه" Metaphilosophy یا فلسفهورزی پیرامون فلسفه علاقه داشت.
او در کتابش با عنوان "فرزانگی فلسفه" (۱۹۹۴) پیرامون این مسئله که چرا فلسفه در آفریقا نادیده گرفته شده است، پژوهشی انجام داد که حاصلش از نگاه وی این است که سنّت فلسفی در درجه اول "سنتی شفاهی" است. هر چند بسیاری از فلاسفه، فلسفه را سر و کار داشتن با متون مکتوب میدانند اما اوروکا با این پیوند ضروری مکتوب به مخالفت برخواست.
اوروکا از میان سنت شفاهی آفریقایی، مفهومی از "فرزانگی فلسفی" Philosophic Sagacity را استخراج میکند. او شیوه قومنگارانه انسانشناسی را وام میگیرد که در آن ، مردم در محیط روزمره زندگیشان مورد مشاهده واقع میگردند و اندیشهها و رفتار آنها در بستر زندگیشان ثبت و ضبط میشود.
اوروکا به روستاهای دور دست آفریقایی سفر کرد تا از نزدیک با کسانی دیدار کند که فرزانگان یک قوم بودند. حاصل این دیدارها ثبت و ضبط نظرات فرزانگانی بود که دیدگاههای نظاممندی داشتند. از نگاه اوروکا دیدگاههای این فرزانگان قوم پیرامون موضوعات سنتّی فلسفی چون خدا، آزادی و ... قابل اعتنا و سزاوار بررسی انتقادی میباشد. از این منظر که فرزانگان فیلسوف دارای دیدگاههای هستیشناسانه و معرفتشناسانه بودند، آراء آنان شایستگی این را دارد که در ذیل پرسشهای فلسفی عامتر مورد بحث و مداقه قرار گیرد.
ادعای اوروکا این است که سخنان فرزانگان آفریقایی باید همانند سخنان فرزانگان یونانی مورد بررسی قرار گیرد و نباید تحت تاثیر اندیشههای نژادپرستانه، نگاهی فلسفی به مفاهیم و تاریخ فلسفه بیاندازیم.
سنّت فلسفی آفریقایی، سنتّی قدیمی در عالم اندیشه باستان است. متفکران یونانی نظیر تالس، فیثاغورس، افلاطون، فلوطین، فیلسوفان اسکندریه و... همه در مصر آفریقا که زمانی بزرگترین و پیشروترین مرکز فلسفی جهان باستان بوده است، پرورش یافتند.
درست است که سنّت فلسفی یونان باستان با مکتوب کردن نظرات فلسفی، از گزند زمان رهایی یافته است اما نباید سایر ملل را از فرزانگی به دور دانست چون سنتّی شفاهی داشتند. همان گونه که در سپیدهدمان فلسفی، محاورات سقراطی، نمونهای بارز است که دلالت بر سنّت شفاهی فلسفی دارد، سنّت شفاهی آفریقایی نیز میتواند از توانشی فلسفی برخوردار باشد.
بنیانهای فلسفی اوروکا را در سه بخش میتوان دستهبندی کرد:
حرمان اقتصادی _ اجتماعی:
فقر و فاقه همیشه بزرگترین مانع رشد ذهنی و خلّاقه در آفریقا بوده است. ارسطو درست میگفت که فلسفه در فراغت بالنده میشود؛ اما نباید فقط سلطه فرهنگی، استعمار و امپریالیسم را باعث استیصال دانست بلکه تنها راه برون رفت از این موقعیت بازنگری نقّادانه وضعیت خویش است.
فرهنگ اسطوره پروری نژادپرستی:
مبارزه با اسطورهپروری نژادپرستی یکی دیگر از سرفصلهای کاری اوروکا به شمار میآید. او دو نوع اسطورهپروری نژادی را از یکدیگر بازشناسی و تفکیک میکند: یکی از این اسطورهپروریها مباحثی هستند که مرتبط با خلوص نژادی و برتری ژنوم میباشد که باعث تمایز نژادی گشته است و تضمین کننده به زیر یوغ کشاندن و بردهداری نژاد سیاه گشته است. دیگری، داشتن مواهب خاص عقلانی، منطقی در نزد نژاد سفید پوست است. از نظر اوروکا این اسطورهپروری، کذب محض است که نژاد آفریقایی را بیاستعداد و بیمایه در فراگیری دانش بدانیم.
ظاهرسازی باطل:
اوروکا این صورتبندی دروغین از تمدن آفریقایی را به سه بخش تقسیم میکند. نخست، توصیف این امر که اکثر مردم از ظاهری بیمارگونه برخوردار هستند و بیماری جزئی جدایی ناپذیر از انسان آفریقائی است. دوم، صورتبندی فریبکارانه غولهای بزرگ سرمایهگذاری و تجّار است که سعی در دستکاری مرتبه و منزلت اقتصادی این تمدن دارند تا بتوانند راحتتر سرمایههای این قاره را چپاول کنند. سوم، صورتبندی سطح فلسفی است که مانع از فعالیتهای روشنفکرانه میشود. این سطح از صورتبندی در زمینه آموزش و پرورش آشکارتر است، آنجا که مردم باید شیوههای تفکر را یاد بگیرند نه آموزش مواد درسی. در نتیجه آنچه که تولید نمیشود، دانش است و به جای آن تعصب، نژاد پرستی، تبعیض جنسیتی، قبیله گرایی و بی علاقگی غیر منطقی نسبت به سایر فرهنگها شکل میگیرد. این عوامل اوروکا را بر آن داشت تا به تجزیه و تحلیل دقیقتری از مفاهیم بنیادین تمدن آفریقایی بپردازد تا آنچه که غرب سعی در بازنمایی آن دارد.
وجود فلسفه مستقل آفریقایی
بحث های قابل ملاحظهای در مورد وجود فلسفه مستقل آفریقایی پیش از فلسفه غرب و ماهیت آن وجود داشته است. اوروکا در این مبحث چهار گرایش یا رویکرد را مشخص کرد.
فلسفه قومی: جهاننگری یا تفکر سیستمی جوامع خاص آفریقایی را به عنوان فلسفه توصیف میکند. این نوع فلسفه طرز تفکر آفریقایی را "تفکر جمعی" میداند و جذابیتهای احساسی آن را یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این گونه از تفکر برمیشمارد.
فلسفه ناسیونالیستی- ایدئولوژیک: این شیوه از تفکر فلسفی متشکل از آثار بنیانگذاران و دولتمردان آفریقایی است که نظریههای اجتماعی- سیاسی آنها استوار بر سوسیالیسم سنتّی آفریقایی و ارزشهای خانوادگی است.
فلسفه حرفهای: این موضعی است که عموماً توسط دانشجویان یا معلمان فلسفه آموزش دیده حرفهای اتخاذ میشود. آنها "فلسفه قومی" را رد میکنند و در عوض یک دیدگاه جهان شمول را اتخاذ میکنند. به عقیده آنها، فلسفه آفریقا باید با همان اشکال تحلیل انتقادی که در فلسفه غرب جریان اصلی به شمار میآید، مورد بررسی قرار گیرد. رویکرد توصیفی، به خودی خود، برای حوزه انسانشناسی مناسبتر است و معیارهای متفاوتی را برای تفکر آفریقایی اعمال میکند. اوروکا در این دسته جای میگیرد.
"فرزانگی فلسفی" عنوان طرحی است که در اوایل دهه 1970 برای حفظ افکار فلسفی حکیمان سنتّی کنیایی طراحی شده است. اصل اساسی "فرزانگی فلسفی" این است که هم در آفریقای سنتّی و هم در آفریقای مدرن، زنان و مردان بیسواد و باسوادی وجود دارند که معمولاً درگیر تأمل فلسفی در مورد مسائل مختلف زندگی و طبیعت انسان هستند.
برخلاف فلسفه قومی، که بر تفکر جمعی تأکید دارد، "فرزانگی فلسفی" به دنبال متفکران فردی در جامعه سنتّی است. این فرزانه افکار و آرای فلسفی خود را درباره مسائل مختلف طبیعت و زندگی انسان بیان میکند و از آن دفاع میکند. برخی از این آموزهها حتی اگر به معنای دقیق فلسفی نباشند، میتوانند دادههای خامی برای تأملات فلسفی فنّی توسط فیلسوفان حرفهای یا آموزشدیده تشکیل دهند. اوروکای خواست به این نکته اشاره کند که فلسفهای در آفریقا وجود دارد. فلسفهای به معنای کامل کلمه، فلسفهای که به مسائل روزمره انسان میپردازد. موضوعات و مضامینی که در تمام انسانها مشترک است، مانند وجود الوهیت، چیستی زندگی، دانش، مرگ و ... .
اگرچه برخی اغلب"فرزانگی فلسفی" را با "فلسفه فرزانه" یکی میدانند، اما اوروکا این کار را نکرد. اوروکا بین این دو نگره تمایز قائل شد: (1) حکمت عامیانه یا عامّه و (2) فرزانگی فلسفی. شیوه نخست بیانگر اصول معروف جمعی، جملات قصار و حقایق عام عقل سلیم است، اما دومی بیانگر افکار مردان و زنان خردمندی است که فراتر از خرد عمومی میروند و به ظرایف و ظرفیتهای فلسفی میرسند. بنا بر این، در حالی که همه مصادیق"فرزانگی فلسفی" در درون "فلسفه فرزانه" قرار دارند، هر مصداق از "فلسفه فرزانه"، "فرزانگی فلسفی" را تشکیل نمیدهد. تازگی پروژه اودرا اوروکا را باید در"فرزانگی فلسفی" جستجو کرد، زیرا نهایت حکمت عامیانه "فلسفه فرزانه"، بازگشتی به فلسفه قومی است.
روششناسی اودرا اوروکا و همکارانش این گونه بود که با ضبط صوت به روستاهای جوامع قبیلگی مختلف در کنیا رفتند تا با کسانی درگیر شوند که از نظر جامعه خود عاقل هستند. این سخنرانیها به زبان مادری مردان یا زنان خردمند مفروض برگزار میشد. هر گزاره عقلانی توسط طرفین به چالش کشیده میشد. اگر فرد مورد نظر دارای چارچوب فکری فلسفی بود، میتوانست به ایرادات یا درخواستها، پاسخهای منطقی شفافی بدهد. اگر پاسخ نمیداد یا پاسخهای رضایت بخشی نمیداد یا شاید نمیتوانست پاسخ دهد، مسلّم میشد که شخص از چارچوب فکری منسجمی برخوردار نیست و در زمره "فرزانگی فلسفی" در نمیآید. اعتقاد بر این بود که با این روش میتوان فلسفه واقعی را از حکمت عامیانه جدا کرد. او در کتاب
Sage Philosophy: Indigenous Thinkers and Modern Debate on African Philosophy
به تبیین همین ایده "فرزانگی فلسفی" پرداخت.
نقد دیدگاه "فرزانگی فلسفی"
بنیان روششناسی اوروکا بر محاورات سقراطی بنا شده است. همانگونه که در محاورات سقراطی حرکت اندیشه از معلوم مفروض به سمت مجهول و از مجهول به سمت معلوم حقیقی حرکت میکند؛ روش شناسی اوروکا نیز بر همین پایه است. او معتقد است که برای تفلسف الزاما نیازی به یادگیری نوشتار نیست بلکه استفاده از مکالمه کفایت میکند تا کنش فلسفی شکل بگیرد. او معتقد است که "فرزانگی فلسفی" در زمره فیلسوفان پیشاسقراطی قرار میگیرد. "فرزانگی فلسفی" چیزی میان فلسفه قومی و فلسفه حرفهای است و نقطه شروعی برای تعیین ماهیّت فلسفه آفریقایی است. برخی از منتقدان اوروکا داشتن سواد را مقدم بر کنش فلسفی میداند اما او معتقد است که کنش تفکر مقدم بر نوشتن است. پیش از آنکه نوشتن را یاد بگیریم، فکر کردن را آموختهایم. تاریخ نوشتار تقریباً یک پنجاهم تاریخ گفتار است، یعنی آدمی پیش از آنکه بنویسد، گفتن و شنیدن آموخته است و هنوز نیز بسیاری هستند که نوشتار نمیدانند. آیا آنکه نوشتار نمیداند، نمیتواند بیندیشد و فارغ از تفکرات فلسفی است؟
این اقتدار فکری غرب است که سیر تمدنی خویش را بسامان و سرآمد میداند و به تمدنهای شرق و جنوب نگاهی تحقیرآمیز دارد. آراء بسیاری از فلاسفه غرب از ارسطو تا به کانت و از هگل تا به امروز بیانگر ریشههای نژادپرستانه میباشد. کتاب فیلسوفان هیتلر اثر ایووِن شِرات _ ترجمهی حسین کاظمی یزدی _ تا حدودی ریشههای فلسفی نژادپرستانه هیتلر را آشکار میکند.
هگل صراحتاً میگويد که خانه روح، غرب است و شرق به سبب درهم آميختگی با طبيعت، همواره مسير روح را گم میکند و نمیتواند به آزادی دست پيدا کند، پس لازم است که تحت هدايت قرار گيرد. غرب این گونه قیّممآبانه نسبت به تمدنهای شرقی و جنوبی حکم میراند و همین نگاه باعث شده است که اندیشمندانی چون ادوارد سعید و هنری اودرا اوروکا واکنش نشان دهند.
داگ هریبرنشرود مورخ اندیشهها و بنیانگذار مرکز تاریخ جهانی و تطبیقی اندیشهها در اُسلو است. او در مقالهای به تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۱۷ با عنوان The African Enlightenment که در وبسایت ایان منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۶ آن را با عنوان پیشگامان آفریقایی لاک، هیوم و کانت با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است؛ به صراحت آثار فیلسوف اتیوپیایی قرن هفدهمی زِرا یاکوب (۱۵۹۹-۱۶۹۲) یا زآرا یعقوب و آثار آنتون آمو (۵۵-۱۷۰۳) فیلسوف غنایی، که در گینه زاده شد و همانجا وفات یافت و بهمدت دو دهه در بهترین دانشگاههای آلمان مطالعه و تدریس کرد و به زبان لاتین مینوشت را پیشگامان روشنگری میداند. این تحقیقات جدید که توسط غربیهای منصف شکل گرفته است گواهی بر این مدعاست که هژمونی غربی خودآگاه و ناخودآگاه در تمامی زمینههای تمدنی سیطره دارد.
جهت مطالعه بیشتر:
کتاب فلسفه، ایدههای بزرگ به زبان ساده؛ ویل باکینگام و دیگران، شهابالدین عباسی، نشر نخستین؛ ۱۳۹۸.
فیلسوفان هیتلر، ایوون شرات؛ حسین کاظمی یزدی؛ انتشارات کتاب رایزن: ۱۳۹۶.
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Henry_Odera_Oruka
https://m.tarjomaan.com/neveshtar/8878/
+ نوشته شده در سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ساعت 7:20 توسط مجید نصرآبادی |
Crisis ...
ما را در سایت Crisis دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : greeka بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:24